برای عاشورای 9 دی
شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفی...
می گوید: جنگ تمام شده و فرصت معراج و پریدن آدمهای خاکی نیز، می گوید: پلکهای شهر سنگین شده وشبهات در نان و عقیده بسیار، دوست و دشمن را سخت می شود شناخت.
برکتی نیست، خلوتی نیست، شهیدی نیست...
می گوید: رفاه زده شده ایم، پای در لجن دنیا داریم وپرواز را فراموش کرده ایم و بر سر هر مرداری فرود آمدیم. جسم حضرت تن شده و جان دلکی مستضعف وفرتوت. برق ال سی دی ها برق نگاهمان را گرفت و رنگواره های رنگی شهر، زردی رخسار شب زنده دارانمان را.
شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفی...
می گویم: عزیزکم، اگر دستی نبود که تن رها شده در مردابمان را کنون نفسی نبود، جانی نبود.
مردم دیده بشوی تا ببینی دست کریمی که نگهدارمان است، تا ببینی هنوز جنگ است و هر روز عرصه نبرد حق و باطل، که کل یومٍ عاشورا.
بشوی چشمهایت را تا به مقام بصیر برسی و بصیرتت تو را به شهادت رساند که او بهترین گواهان است.
برادرم، خواهرم..
قیام 9 دی با دستان مهربانی که ایمانمان را تکان داد عاشورایی آفرید که نگذاشت ولایت به مسلخ برود والا منتهای جزممان سرهای توابینی بود که بر نیزه تردید و بی بصیرتی رفت.