ما تا شهید احمدی روشن
پنجشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۰، ۰۵:۵۹ ب.ظ
اسم با مسمایش جور بود، مصطفی برگزیده بود، یکی دیگر از مینهای عمل نکرده جنگ او را با خود برد، و چه می گویم جنگ کجا و مصطفی کجا... بعضی چیز ها را در قالب کلمات نمی توانی بگنجانی و اگر هم بتوانی باید دعا کنی که مثله اش نکرده باشی...
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش کز شما پنهان نشاید داشت سر میفروش
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
باری، به او مدیونم چون قلبم را به درد آورد، تقریبا هم سن و سال خودم بود و فرزندی هم سن وسال و همنام فرزندم داشت.اما میان ماه من تا ماه گردون...
از جمله تفاوتهایش که راحت می شود گفت علمش و بالاتر از آن جهاد علمی اش وخلوصش و.... که اینها با معیار من و شما تا حدی که سیه رویی ما را نشان دهد، می شود سنجید اما او چقدر آفتاب بود خدا می داند.
اما از آنچه سخت می شود گفت یکی را من نشانی می دهم و التماس می کنم سخت در آن بیندیشی و آن اینکه او شهید بود و ما... او شهید بود (نمی دانم شهید را چطور بنویسم که تو درست بخوانی، منظورم آن راهیست که او را تا آن مقام بالا برد) و معبری باز کرد که مسافت سالهای سال ما را که هیچ، خیلی از آنها که ادعایی دارند که سرشان به تنشان می ارزد را در یک گام و شاید پلک بهم نهادنی پیمود.
مصطفی برای من بود، برای تو بود که سالهای جنگ را از امروزمان جدا نکنیم و خاک دوکوهه را از خیابانهای شهرمان، که زمین خدا هیچگاه از حجتش خالی نمی ماند.
نمی دانم می توانی مسافت سنجی کنی فاصله مان را تا مصطفی، به من می گویی خط کش تو چیست؟
بیندیش نکند که مصحف شریف را که صورت مکتوب انسان کامل است (و شهادت از تجلیات آن) پاره پاره و مهجور رها نکرده باشیم که اگر پاره های تن مصطفاهایمان را بر زمین گذاریم شاید مورد شکایت نبی مصطفی(ص) قرار گیریم که: "یا رب ان قومی اتخذوا هذاالقران مهجورا". (فرقان-30)
۹۰/۱۱/۰۶
داستان راستان گذران عمر تو زیباست برای همچو من ، آن را بنگار