برای رشد کودکانمان به آنها پوست گردو بدهیم!!
چهارشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۰، ۱۱:۲۸ ب.ظ
باربی ،فرشتگان معصوم خیال دخترکان شیرینمان و دی جی مون و هری پاتر ،
رویای آینده پسرکان بازیگوشمان شده است. انگار رویاهای همه بچه های عالم
یکی است..
آنان را از محیط خانه می گیریم و به مهد ها می سپاریم تا مادران به سر کار روند و مهد ها همه ی چیز های خوب را به آنان بیاموزند؛ خستگی پدر، مهر مادر،قصه های پدر بزرگ، نجواهای مادر بزرگ... انگار نو شدن قبایمان می ارزد که همه این ها قصه شود وشانه ای بالا اندازیم و بگوییم یادش بخیر.
چه نیازی است که صدای قرآن پدربزرگ را بشنوند یا نماز مادر، شعر با آهنگ می آموزند با جدیدترین فیلمهای آموزشی، مگر در منزل چه می توانند ببینند، شناخت شکل و رنگ و طرح همه در مهد میسر است.
سعی می کنیم فرزندانمان را صالح بار آوریم اما برای اصلاح فرزندان جامعه کاری نمی کنیم.
اگر خودمان قرآن نخواندیم، کلاس قرآن بگذاریمش تا چند سوره ای از بر شود و خدا نکند که برای شهریه اش و کیفیت لباسش حلال و شبهه ناک بهم بدوزیم (گفتم شبهه و نه حر..) و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...
آرامش ،قناعت و گرمای محبت و حرف ها وقندها و پندها کم کم از حجم خانه ها بیرون می رود و جایش را به زنگوله های مارکدار که بود و نبودش هر دو روحمان را می خراشد میدهد. اسباب ارتباطات هم داِیم بر این طبل می کوبند و جعبه جادویی تلویزیون از همه رساتر. ما نیز مریدانی حلقه بگوش که نه تنها به ماجرا راضی شده ایم بلکه دل سپرده ایم که زندگی همین است. اما برکه های پر ز مهتاب چشمان کودکانمان میگوید که اشتباه می کنیم. این فرشتگان بسیاری از آن چیزهایی را که می شود نام برد و اسم رویشان گذاشت را آنقدر نیازی به آموختن ندارند تا آن چیزهایی که بیان آنها در ظرف جملات نمی گنجد.
آنان را با رحمت دستهای گرم پدر و آغوش پر مهر مادر فهیم، عقیل،شجاع و فکور بار آوریم نه رباتهایی که بسرعت در حال ذخیره اطلاعاتی هستند که ما میسازیم.
نکند مغز گردو را با پوسته اشتباه گرفته ایم و آنچه که بر زبانشان جاری خواهد شد نشخوار پوسته هایی است که ما به عزیزانمان داده ایم.
برای آینده همه فرزندانمان دعا کنیم و برای بصیرت خودمان.
خداوندا! کمکمان کن تا برای رشد فرزندانمان هر آنچه از مغزهای حکمت و علم است به آنان ارزانی کنیم.
آنان را از محیط خانه می گیریم و به مهد ها می سپاریم تا مادران به سر کار روند و مهد ها همه ی چیز های خوب را به آنان بیاموزند؛ خستگی پدر، مهر مادر،قصه های پدر بزرگ، نجواهای مادر بزرگ... انگار نو شدن قبایمان می ارزد که همه این ها قصه شود وشانه ای بالا اندازیم و بگوییم یادش بخیر.
چه نیازی است که صدای قرآن پدربزرگ را بشنوند یا نماز مادر، شعر با آهنگ می آموزند با جدیدترین فیلمهای آموزشی، مگر در منزل چه می توانند ببینند، شناخت شکل و رنگ و طرح همه در مهد میسر است.
سعی می کنیم فرزندانمان را صالح بار آوریم اما برای اصلاح فرزندان جامعه کاری نمی کنیم.
اگر خودمان قرآن نخواندیم، کلاس قرآن بگذاریمش تا چند سوره ای از بر شود و خدا نکند که برای شهریه اش و کیفیت لباسش حلال و شبهه ناک بهم بدوزیم (گفتم شبهه و نه حر..) و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...
آرامش ،قناعت و گرمای محبت و حرف ها وقندها و پندها کم کم از حجم خانه ها بیرون می رود و جایش را به زنگوله های مارکدار که بود و نبودش هر دو روحمان را می خراشد میدهد. اسباب ارتباطات هم داِیم بر این طبل می کوبند و جعبه جادویی تلویزیون از همه رساتر. ما نیز مریدانی حلقه بگوش که نه تنها به ماجرا راضی شده ایم بلکه دل سپرده ایم که زندگی همین است. اما برکه های پر ز مهتاب چشمان کودکانمان میگوید که اشتباه می کنیم. این فرشتگان بسیاری از آن چیزهایی را که می شود نام برد و اسم رویشان گذاشت را آنقدر نیازی به آموختن ندارند تا آن چیزهایی که بیان آنها در ظرف جملات نمی گنجد.
آنان را با رحمت دستهای گرم پدر و آغوش پر مهر مادر فهیم، عقیل،شجاع و فکور بار آوریم نه رباتهایی که بسرعت در حال ذخیره اطلاعاتی هستند که ما میسازیم.
نکند مغز گردو را با پوسته اشتباه گرفته ایم و آنچه که بر زبانشان جاری خواهد شد نشخوار پوسته هایی است که ما به عزیزانمان داده ایم.
برای آینده همه فرزندانمان دعا کنیم و برای بصیرت خودمان.
خداوندا! کمکمان کن تا برای رشد فرزندانمان هر آنچه از مغزهای حکمت و علم است به آنان ارزانی کنیم.